جدول جو
جدول جو

معنی تیله بن - جستجوی لغت در جدول جو

تیله بن
(لِ بُ)
دهی از دهستان نرم آب است که در بخش دودانگۀ شهرستان ساری واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تیله بن
از توابع نرم آب دوسر ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ / رِ تَ)
سیاه اندام. کالبد سیاه و تاریک:
پدید آمد از دور چیزی دراز
سیه رنگ و تیره تن و تیزتاز.
فردوسی.
فرزند تو این تیره تن خامش خاکی است
پاکیزه خرد نیست نه این جوهر گویا.
ناصرخسرو.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان قزقانچای بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. دارای 300 تن سکنه. آب آن از رود خانه قزقان چای. محصول آنجا غلات، بنشن، قلمستان. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و عده ای برای تأمین معاش بمازندران میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
دهی از دهستان کیاکلاست که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لِ مُ)
تاریخدان فرانسوی
لغت نامه دهخدا
(لِ نُ)
دهی از دهستان کلباد است که در بخش بهشهر شهرستان ساری واقع است و 730 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تیره بصر. کور، نابخرد. نادان. نامدرک. که از فهم حقیقت عاجز بود:
وگر زآنکه جانی بود تیره بین
نه آرایش داد داند نه دین.
اسدی (گرشاسب نامه).
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
معروف. (آنندراج). نجار:
تیشه زن اندر هنر آموختن
تخته نسازد ز پی سوختن.
میر خسرو (از آنندراج).
رجوع به تیشه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ بُ)
نام موضعی به تنکابن مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 107 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نامی است که برای پی گم کردن، یهودان به حفاری شهرهای قدیم داده اند که از آنجاها اشیاء آنتیک قیمتی استخراج می کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حفار. آنکه زمین های خسف شده و مانند آن را کاود، یافتن اشیاء عتیقه را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
نرده ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع کلباد بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی با تیله، از انواع بازی های بومی (تیل به معنای گل و لای است) این بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان فیروزجاه بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر شیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع نشتای عباس آباد، از محله های اطراف بقعه ی شیخ موسی در بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
اطراف اجاق، نام مرتعی در بابل کنار شهرستان بابل، از توابع کیاکلای شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ولوپی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
یک بند آواز خواندن، یک بند در عرف متداول به معنی: اجرای یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
چرب بودگی، چرب بودن
دیکشنری اردو به فارسی